یوتیوب

خرید سابسکرایب یوتیوب

یوتیوب

خرید سابسکرایب یوتیوب

واچ تایم

واچ تایم چیست؟

امروزه اکثر مردم دنبال درامد زایی از شبکه های مجازی هستند یکی ازین شبکه های اجتماعی یوتیوب است که با تولید محتوا در آن میتوانید به درآمد بالایی برسید ،با بالا رفتن ارزش دلار نسبت به پول ملی ما میتوان گفت یوتیوب پول خوبی به شما پرداخت میکند اما پرداخت این پول به واچ تایم کانال شما و بالا بودن (بیش از 1000سابسکرایب کانال شما)وابسته است ،حالا شاید با خودتان بپرسید واچ تایم چیست؟واچ تایم یعنی مدت زمانی که یک فرد روی پست شما میزاره در واقع وقتیه که مخاطب برای محتوای شما صرف میکنه.

چگونه واچ تایم خود را افزایش دهیم؟خب این طبیعیه هرچی محتوای شما جذاب تر باشه مخاطب بیشتر تمایل داره براتون وقت بزاره در نتیجه واچ تایم شما بالا میره ما در ادامه مطلب محتواهای پرطرفدار را به شما معرفی خواهیم کرد.

جهت خوندن بقیه مطالب به لینک زیرمراجعه کنید

https://vrgl.ir/IFbUq

مراحل طراحی را تمرین کنید (کجا؟، چه؟، چقدر و چگونه؟)

هر چه جلوتر می روم، برایم واضح تر می شود که طراحی تجربه کاربری اساساً (وابسته) است، یعنی به عنوان یک طراح تجربه کاربری، باید هر جمله ای که برایتان پیش می آید یک بار از خود بپرسید. به چیزی بستگی دارد؟ یا نه ...


برای سهولت کار می توانم بگویم که کارفرما تقریباً از شما درخواست می کند و خواسته او به شرح زیر است: شما مسئول طراحی تجربه کاربری یک محصول جدید هستید ... (یک سری توضیحات در مورد اهداف و هدف آنها مشتریان)



به طور کلی، وظیفه طراح تجربه کاربری یافتن زمینه مشترک بین کارفرما و اهداف تجاری، یافتن طرحی است که بتواند نیازها، دردها و رنج های کاربر را برطرف کند و فرصت ها و قابلیت های فنی برای اجرای پروژه را بیابد. . .

قبل از اولین قدم:

قبل از برداشتن اولین قدم، باید هدف کارفرما را درک کنیم. چقدر می خواهیم در پروژه عمیق باشیم؟ و چه مقدار زمان و هزینه باید برای این پروژه صرف شود؟ هیچ چارچوب مشخصی برای این وجود ندارد که ما را مستقیماً به نقطه اصلی برساند.تفاوت بین یک طراح با تجربه و یک طراح با تجربه کمتر در اینجا واضح است، زیرا در این مرحله باید تصمیم بگیریم که طبق شهود خود چه مراحلی را برداریم. چه کیفیتی و چه کاری را نباید انجام داد برای اینکه این کار را به خوبی انجام دهید، باید یک خلاصه طراحی خوب بنویسید.


بنابراین خلاصه طراحی چیست؟

خوب، من نمی خواهم چیزی را به طور کلی توضیح دهم، زیرا بستگی به پروژه شما دارد (اما به طور کلی، تعدادی سوال وجود دارد که به پاکسازی فضای پروژه و به خصوص ذهن کارفرما کمک می کند، مثلاً گوگل، بسیاری وجود دارد)


با این حال، من کاملاً معتقدم که Design Brief پاسخ خوبی برای درک دقیق پروژه نیست، بنابراین در ابتدا گفتم:


بسته به اینکه سوالات کوتاه طرح چیست.

بستگی به این دارد که از چه کسی سوال شود.

بستگی به رفتار فرد در آن لحظه دارد.

آیا این بستگی به این دارد که تصور فعلی شما با آن شخص یکی باشد؟

و بستگی به هزار ...



حالا می توانیم همه چیز را اشتباه متوجه شویم، راه حل چیست؟

به نظر بزرگان به نظر من منطقی است که تجربه کاربری افزایش تعداد چرخه های طراحی است، الان یعنی چه؟

ببینید، به جای اینکه در یک مدل تفکر طراحی یک بار تمام مراحل را طی کنید و از ابتدا تا انتها زمان زیادی را صرف کنید، بهتر است خودتان را چرا نکنید و سریعتر بروید، مثلاً اگر دو یا چند تجربه کاربری دارید. فرآیندهای طراحی، چندین مزیت دارد:


باعث صرفه جویی در زمان می شود و شما از آن نهایت استفاده را می کنید

اگر در هر مرحله ای مرتکب اشتباه شوید، در مرحله بعد می توانید آن را اصلاح کنید

هرچه بیشتر چرخه ها را کامپایل کنید، جزئیات بیشتری در قالب اولیه، طرح و قاب سیم به دست می آورید که نشان می دهد چقدر درد و رنج کاربر را درک می کنید.

همه ایده‌های خوب در یک مرحله به ذهن نمی‌رسند، این چرخه‌ها ایده‌های جدیدی را به ارمغان می‌آورند که کار کاربر را آسان‌تر می‌کند و جایگزین ایده‌های قدیمی می‌شود.

شما سریعتر به سخنرانی می رسید و این تضمین می کند که همیشه در جلسات دست بدهید



حالا به نظر شما انجام یک بار مسیر طراحی تجربه کاربری درست است؟


آیا با یک بار عبور از این مسیر بهترین طراحی را در تجربه کاربری به دست می آوریم؟

طراحی تجربه کاربری (UX) برای محصولات نوآورانه

در مورد عنوان مشخصه در این مقاله، من قصد دارم تجربه خود را در طراحی محصولات بدون مثال خاص (حتی اگر تعداد کمی از افراد از آن استفاده کنند) صحبت کنم.


معمولاً هنگام طراحی تجربه کاربری خود به تجربیات گذشته افراد مراجعه می کنیم و با تحقیق در مورد آن متوجه می شویم که نقاط دردسر چیست و چه مشکلاتی وجود دارد و می آییم تا این مشکلات را حل کنیم، حتی اگر محصولی در خارج از کشور وجود نداشته باشد، چگونه می بینیم که نقاط درد و تبدیل به نیازهای کاربر؟

بین دانشمندان تفاوت وجود دارد


نکته مهم این است که ما به عنوان طراح تجربه کاربری نباید برخی از مسائل را با هم اشتباه بگیریم، پس منظور من چیست؟

من به راحتی می توانم این را توضیح دهم: "وقتی در یک تجربه کاربری به یک محصول نگاه می کنیم، دو بخش داریم. فیلتر کردن و غیره. دورچین؛ نکته مهم در محصولات نوآورانه این است که هسته معمولا توسط یک تیم تحقیق و توسعه پیاده سازی می شود. باید به طراحی حصار توجه کرد "


در اینجا درد و سختی کار بر روی منوی طراح تجربه کاربری بیشتر می شود، زیرا از یک طرف هیچ احساسی نسبت به محصول نداریم و تاکنون تجربه استفاده از آن را نداشته ایم، از طرف دیگر کاربر مناسبی برای آن پیدا نکرده اید. مصاحبه (اگر الان آن را پیدا کردید، دوست دارید از او چه بپرسید؟)


در این مورد، آنها می گویند، دو پاسخ ممکن است:

روش 1: درک محصول، طراحی و آزمایش

روش 2: محصول را درک کنید، در مورد تجربیات کاربری مشابه بپرسید (در همان صنعت، اگر نه، گریه کنید و روش اول را انجام دهید)، سپس طراحی کنید، آزمایش کنید.


ماهیت روش دوم این است که در این شرایط، گردآوری سوال مانند راه رفتن روی لبه چاقو است، منظورم این است که شما نمی توانید سوالات را به گونه ای جمع آوری کنید که پاسخ خوبی برای خود یا کاربر دریافت کنید. مغرضانه خواهد بود. جواب سوالات و جواب کارتون هش.


به طور خلاصه:

تحت این شرایط، محصول را درک، طراحی و آزمایش کنید.

تفاوت بین برنامه نویسی کالج و دنیای واقعی

ترم اولی که رفتم اصول برنامه نویسی و پاسکال بود. آموزش چی؟ فلوچارت ها و نحوه پیاده سازی آنها در زبان برنامه نویسی پاسکال! چی شد؟ با 5 سال سابقه برنامه نویسی دلفی با نمره 3/20 از این دوره انصراف دادم.

با تمام افرادی که با تجربه کاری به دانشگاه رفتند و دوره برنامه نویسی را از دست دادند، خاطراتی تعریف کردم.


به نظر شما چرا این چنین است؟


من در سال آخر کالج شرکت کردم و تعدادی از دانشجویان نخبه دانشگاه را جذب کردم. امیدوارم حداقل این افراد بلد باشند یک برنامه ساده بنویسند. از قضا، آنها حتی نمی دانند چگونه دو شرط تودرتو بنویسند. همه آنها می دانند که ما یک لیست پیوندی داریم و آرایه چیست، اما حتی نمی توانند یک آرایه را در محیط برنامه نویسی قرار دهند و به آن مقدار بدن بدهند.

این خاطره مشترک من با همه کسانی است که شرکت کردند و اولین انتخاب این است که از نخبگان علمی به نخبگان تحصیل کرده بروم تا شرکت دچار مشکل نشود.


به نظر شما چرا این چنین است؟


من فکر می کنم چنتا دلیلی دارد:


من خودم فوق لیسانس هوش مصنوعی با استادی دارم که بالاترین رتبه علمی کشور را در زمینه هوش مصنوعی دارد. اما من در کلاس های او یاد گرفتم که 100 معادله را با 100 مجهول به طور بهینه حل کنم. در دروس باقیمانده هم لیسانس و هم فوق لیسانس یکسان است. من یک دوره پایگاه داده را در کالج گذراندم، اما فقط در تئوری و ریاضی. ساختار داده یا الگوریتم یا طراحی شبکه یا ..... از روزی که برنامه نویسی کردم تا الان هیچکدوم کمکی نکرده و جواب نمیده.

مهمترین درس برای دانشجوی کامپیوتر در دوره برنامه نویسی چیست؟ زبان برنامه نویسی C یا پاسکال. اخیرا شنیدم جاوا و پایتون هم تدریس میشه. خوب، به عنوان فردی که سال هاست برنامه نویسی می کند، می دانم که یک زبان چیزی فراتر از یک ابزار مفید است. در قسمت دوم این درس مسائل و تمرینات مهم آورده شده است. همه ما بارها برنامه هایی برای محاسبه جذر معادله با توجه به ورودی های a، b و c نوشته ایم. آیا واقعاً کار دیگری جز حفظ 7-8 خط کد انجام دادیم؟ آیا بهتر نیست به جای آن حداقل برخی از مشکلات مفیدتر را آموزش دهیم؟ حداقل موضوعاتی تدریس شد که بعداً به دنیای برنامه نویسی راه پیدا کرد. همه دانش آموزان پس از گذراندن این دوره ها از بوسیدن منصرف می شوند. در مورد دوره های مهندسی نرم افزار و شبکه نیز همینطور است.

داشتن یک تصور غلط در مورد برنامه نویسی می تواند دلیل اصلی باشد. برنامه نویسی شاخه ها و دلایل مختلفی دارد. هوش مصنوعی، ریاضی، بهینه سازی، بازی ها، مدیریت داده ها و غیره همه بخش های برنامه نویسی لزوماً با مسائل پیچیده ریاضی در یک محیط سیاه و سبز مضحک سروکار ندارند. در بعضی جاها برنامه نویسی واقعا گرافیکی و زیبا است و وظیفه اصلی آن این است که بدون هیچ محاسباتی به جای انسان فکر کند. به عنوان مثال، مشتریان باید اطلاعات تماس افرادی را که با آنها کار می کنند، ثبت کنند. بدون هیچ گونه معادله ریاضی و در محیطی زیبا و کاربردی.

برنامه نویسی یک هنر است و نه یک طرفدار. چرا این را می گویم؟ زیرا شما باید بتوانید صدها چیز مختلف را در دنیای واقعی و مجازی به بهترین شکل ممکن ترکیب کنید و نتایج مورد انتظار را از آن بگیرید. در دنیای امروز برنامه به تدریج مانند یک نقاشی در ذهن برنامه نویس ظاهر می شود و روی صفحه کلید ظاهر می شود و شکل می گیرد. باید زیبا باشد باید کاستی های آن را دید و برطرف کرد. کاربر باید خودش را راضی کند.

برنامه نویسی نیز مانند رانندگی دارای دو بخش است، ابتدا تئوری و سپس عملی. برای تسلط بر برنامه نویسی، باید ساعت ها، روزها، سال ها تمرین کنید و از نظریه ای که می دانید در دنیای واقعی استفاده کنید. و این نیاز به صبر، تلاش، تمرین و یادگیری دارد.

برای اینکه برنامه نویس شوید ابتدا یاد بگیرید که به زبان مادری خود صحبت کنید و نیاز خود را به برنامه نویسی بنویسید

این چیزی است که در تمام سال های دانشگاه هرگز گفته نشده است. و وقتی این را به افرادی می گویم که با من کار می کنند یا از من یاد می گیرند یا از من می پرسند، فقط مورد حمله قرار می گیرم که برنامه نویسی چیز دیگری است و من آن را نمی دانم. اگر برنامه نویس موفقی باشم و سالها تجربه داشته باشم، همیشه کارم را با نوشتن نیازهای فارسی شروع می کنم و آنها را به فارسی گسترش می دهم و در نهایت در مدت کوتاهی آن مقالات را به زبان فنی خود نیز ترجمه و ارائه خواهم کرد.