هر چه جلوتر می روم، برایم واضح تر می شود که طراحی تجربه کاربری اساساً (وابسته) است، یعنی به عنوان یک طراح تجربه کاربری، باید هر جمله ای که برایتان پیش می آید یک بار از خود بپرسید. به چیزی بستگی دارد؟ یا نه ...
برای سهولت کار می توانم بگویم که کارفرما تقریباً از شما درخواست می کند و خواسته او به شرح زیر است: شما مسئول طراحی تجربه کاربری یک محصول جدید هستید ... (یک سری توضیحات در مورد اهداف و هدف آنها مشتریان)
به طور کلی، وظیفه طراح تجربه کاربری یافتن زمینه مشترک بین کارفرما و اهداف تجاری، یافتن طرحی است که بتواند نیازها، دردها و رنج های کاربر را برطرف کند و فرصت ها و قابلیت های فنی برای اجرای پروژه را بیابد. . .
قبل از اولین قدم:
قبل از برداشتن اولین قدم، باید هدف کارفرما را درک کنیم. چقدر می خواهیم در پروژه عمیق باشیم؟ و چه مقدار زمان و هزینه باید برای این پروژه صرف شود؟ هیچ چارچوب مشخصی برای این وجود ندارد که ما را مستقیماً به نقطه اصلی برساند.تفاوت بین یک طراح با تجربه و یک طراح با تجربه کمتر در اینجا واضح است، زیرا در این مرحله باید تصمیم بگیریم که طبق شهود خود چه مراحلی را برداریم. چه کیفیتی و چه کاری را نباید انجام داد برای اینکه این کار را به خوبی انجام دهید، باید یک خلاصه طراحی خوب بنویسید.
بنابراین خلاصه طراحی چیست؟
خوب، من نمی خواهم چیزی را به طور کلی توضیح دهم، زیرا بستگی به پروژه شما دارد (اما به طور کلی، تعدادی سوال وجود دارد که به پاکسازی فضای پروژه و به خصوص ذهن کارفرما کمک می کند، مثلاً گوگل، بسیاری وجود دارد)
با این حال، من کاملاً معتقدم که Design Brief پاسخ خوبی برای درک دقیق پروژه نیست، بنابراین در ابتدا گفتم:
بسته به اینکه سوالات کوتاه طرح چیست.
بستگی به این دارد که از چه کسی سوال شود.
بستگی به رفتار فرد در آن لحظه دارد.
آیا این بستگی به این دارد که تصور فعلی شما با آن شخص یکی باشد؟
و بستگی به هزار ...
حالا می توانیم همه چیز را اشتباه متوجه شویم، راه حل چیست؟
به نظر بزرگان به نظر من منطقی است که تجربه کاربری افزایش تعداد چرخه های طراحی است، الان یعنی چه؟
ببینید، به جای اینکه در یک مدل تفکر طراحی یک بار تمام مراحل را طی کنید و از ابتدا تا انتها زمان زیادی را صرف کنید، بهتر است خودتان را چرا نکنید و سریعتر بروید، مثلاً اگر دو یا چند تجربه کاربری دارید. فرآیندهای طراحی، چندین مزیت دارد:
باعث صرفه جویی در زمان می شود و شما از آن نهایت استفاده را می کنید
اگر در هر مرحله ای مرتکب اشتباه شوید، در مرحله بعد می توانید آن را اصلاح کنید
هرچه بیشتر چرخه ها را کامپایل کنید، جزئیات بیشتری در قالب اولیه، طرح و قاب سیم به دست می آورید که نشان می دهد چقدر درد و رنج کاربر را درک می کنید.
همه ایدههای خوب در یک مرحله به ذهن نمیرسند، این چرخهها ایدههای جدیدی را به ارمغان میآورند که کار کاربر را آسانتر میکند و جایگزین ایدههای قدیمی میشود.
شما سریعتر به سخنرانی می رسید و این تضمین می کند که همیشه در جلسات دست بدهید
حالا به نظر شما انجام یک بار مسیر طراحی تجربه کاربری درست است؟
آیا با یک بار عبور از این مسیر بهترین طراحی را در تجربه کاربری به دست می آوریم؟